ورود ممنوع

نوشته ها و عکسهای مهران محمودی«شورش»

ورود ممنوع

نوشته ها و عکسهای مهران محمودی«شورش»

عید فطر

بگذار پیش و پس بشود روز عید فطر              من با هلال روی تو افطار می‌کنم

تمام دوستان و عزیزانم و تمامی خسارت دیدگان زلزله اخیر آذربایجان شریف را به دستان خدا می‌سپارم.

عید سعید فطر مبارک

 

نمی دانم

خواب خودش را از پلک‌هایم آویزان کرده و در مقابل چشمم تاب می‌خورد و آینده محتمل و غیر محتمل و زیر و روی زندگی‌ام توی سرم والس می‌رقصند. می‌ترسم امروزم بشود حال روز حسین(ع) و فردایم بشود عاقبت یزید. صائب می‌فرماید:

تا سر رشته آهنگ به دست دگریست

تا به کی ناخن بیهوده بر این تار زنیم؟

سر رشته آهنگ زندگی کوفتی من بی چاره هم دست خودم که نیست*. بی چاره؟! بی چاره نه ... به قول «عشقی» :

بی چـــــــاره نیـــــستم من و در فکر چــــــاره ام

بی چاره آن کسی است که در فکر چاره نیست.

خارج از این حال و روز وخیم، این شب قدری التماس دعایم را هم کسی نیست بشنود و بخواند. نشسته‌ام یک گوشه تنهایی و زانوی غم بی صاحبم را چپانده‌ام توی بغل بیخودم.  این بیت از مهستی گنجوی که خاطرم می‌رسد چه وصف حال است انصافاً. می‌فرماید:

همدمی دلسوز نبود «مه ستی» را، همچو شمع

خــــود ببــاید اشـک ریـــزد در عــزای خــــویشتن


___________________________________________

* تتابع اضافات هم توی این حال و اوضاع یک پا صنعتگری است برای خودش. خرده نگیرید (:

 

روزنه

دیروز از آن روزهای نحس و نانجیبی بود که سالی یک‌بار سر می‌رسند و همه کاسه کوزه‌ها را خراب می‌کنند و دست بر قضا همه‌شان مردادی‌اند.

شکر...

هشتم مرداد هم سالروز وفات پدر بزرگوارم بود. پدری که اول معلم بود، دوم برادر بود و سوم دوست. خدایش بیامرزد

رمضان

روز اول ماه رمضان است و زبان روزه ام چسبیده به سقف دهان برهوتم... با این حال به قول شهریار:

ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این

                              قـول و غـزل نوشتنم بیم گنـاه کـردن است


اذان را گفتند. یا حق

آغاز به کار

بسم الله الرحمان الرحیم

بعد از یک خستگی ادبی و دوری طولانی باز می گردم تا فعالیت در وب را از سر بگیرم.

شاید کمی دیر باشد، شاید کمی زود. آخر کار معلوم می شود .

اگر قصوری دیدید مطرح کنید تا برطرف نمایم. ممنون