ورود ممنوع

نوشته ها و عکسهای مهران محمودی«شورش»

ورود ممنوع

نوشته ها و عکسهای مهران محمودی«شورش»

عکس

زد نور - مهران محمودی

عکاس نیستم اما گاهی تجربه می‌کنم. عکس برایم مثل لمس کردن جاودانگی نگاهی ارزشمند و عکاسی قدمی به سمت نامیراندن شعور طبیعی مناظر است. گاهی عینکم را از چشمم بر می‌دارم و به ضعف چشمانم اجازه می‌دهم با تمام قدرت، دیدم را محدود کنند. این‌طور مجبور می‌شوم برای درست دیدن و  واکاوی دقیق هر چیز به سراغش بروم. بالا پایینش را مفصلاً زیر و رو نمایم و چپ و راستش را حسابی پشت و رو کنم. اگر سیب باشد بویش را بکشم توی شش‌های «توی ترکم» و پرش کنم از نیکوتین بهار و بعد یک گاز آبدار و بعد ته مانده ای که از پنجره اتاقم پرت  شود هر جا که دلش بخواهد؛ و اگر درخت باشد هی دورش بچرخم و پر شوم از خیال، وقتی هرچه نگاه می‌کنم نمی‌دانم آن‌ها که روی شاخه تکان می‌خورند کدامشان برگ‌های اسیر باد است و کدامشان یاکریم های تازه از راه رسیده؛ و بعد سعی کنم خودم را بکشم روی دوش درخت و توی آغوش سبزش دراز بکشم و سرم را بگیرم سمت آسمانی که حالا یاکریم ها تویش دنبال یک درخت دیگر این طرف و آن طرف پرسه می‌زنند؛ اما هرچه می کنم جا پا پیدا نمی‌شود و زورم هم نمی‌رسد خودم را قلاب کنم بالا. آخر سر چاره ای برایم نمی‌ماند و می‌روم سروقت دوربین از مدار خارجی که اجازه می‌دهد از دریچه‌اش هرچقدر که بخواهم بالا بروم و دست دراز کنم و گردوها را کنده - نکنده پا بگذارم به فرار و نیفتم دست باغبانی که سایه‌ام را با چماق می‌زند. آن وقت خواهم رفت یک گوشه خواهم نشست و گردوها را با سنگی، آجری خواهم کشت و گوشت تازه‌شان را به دندان خواهم کشید. و روز و شب‌های بعدش سیاهی دستانم را می‌کنم توی جیب سوراخم  و لم می‌دهم به دیوار بلند باغی که حالا و همیشه محبوس کادر بی انتهای خیال من است.

یا کریم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد